به ناچار باید بی وفا شد
 
سالک آزادگی
خدا را دوست بدارید،حداقلش اینست که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید
درباره وبلاگ


من درد در رگانم،حسرت در استخوانم،چیزی نظیر آتش در جانم پیچید... سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد،تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم... از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آخرین مطالب
نويسندگان
برچسب:, :: ::  نويسنده : ستار

حرمت نمک تا کجا سر می کشد؟
حرمت بزرگی و پدر و مادری چه؟
کدوم حرمت ها بالاترین حرمت ها هستند؟
حرمت عشق؟
نمک؟
بزرگی؟
رفاقت؟
اصلا" جهنم کجاست؟
مگه دل من جهنم خداست؟ چرا نباشد؟   آری من وجودم جهنم است؟  من همیشه آرزوی جهنم میکردم!
خدایا!   همه جهنمی که من آرزو میکردم همین بود؟   همین؟
این جهنم سوز دارد اما خوش است...
بگو جهنم ناخوشت کجاست؟   ها ؟
زندگی من سراسر جهنم بود،جهنمی در وسط بهشت که همه بهشت می پندرانش!
هر کسی تنها خود می تواند جهنم خود را بفهمد...
- چندسال فکر میکردم جهنم همون جدایی پس از سالهاست...
- فکر میکردم جهنم بی عرضه گی در ابراز علاقه هست،فکر میکردم جهنم ترس است و شاید رنج و حیرانی !
نه...
اما نه...
جهننم فراتر از حیرانی است،جهنم آتش نیست! جهنم اوج حسرت است و شاید چیزی فراتر از حیرانی!
_ چیزی که نمیدانم چه بنامم،چیزی که نه آواز دارد و نه شعرو شاعر و نه قلم...
جهنم،فقر نیست،کم محبتی نیست،عم ابراز وجود نیست،جهنم پشت کردن به وفا نیست،جهنم دلی است که هیچ نیست. جهنم چیزی است که پس از سالها جدایی،بی عرضه گی،ترس،رنج،محبت ندیدن،فقر و حسرت و حیرانی بوجود میاد. جهنم همان چیزی است که از کنار هم گذاشتن عوامل بالا برای خود می سازیم.همان چیزی که خود بدنبالش بودیم و سالها ارزو میکردیم.جهنم عاملی است که داشته های بالا را دارد و نداشته هایش را یک جا جمع می کنیم تا ما را بسوزاند.جهنم حسی است که امید و ناامیدها را و همه چیزهایی که از بلا داشتیم ویا نداشتیم جمع می کند و به دنبال اون لجاجت و شجاعتی برای ترس و بقیه عوامل میخواد تا جهنمی بهتر از بهشت با شفاعت بتوان ساخت.

جهنم اگر جدایی بود،این همه عاشق جهنم رو دیده بودند.
جهنم اگه جای بی عرضه ها بود،من از اول جهنمی می بودم.
اگر جهنم از پی ترس بود،چطور میشد که ترسو بیاد آرزوی جهنم کنه؟!
جهنم رنج نبود چون هر رنج کشیده ای برای آینده ای رنج می کشد ولی جهنمی که آینده نمی خواهد!
جهنم کمی محبت نیست؛وگرنه چرا ما خود پر از محبتیم؟ مگر تا محبت ندیده باشیم،امیدی به محبت کردنمان هست؟
فقر شاید دین گریزی و ناله و غم داشته باشد؛ولی چرا ما دین داریم و ناله و غم ما در شادی وخنده مان هست؟
شاید جهنم حسرتی باشد برای ما که این راه را آمده ایم!   ولی ما که امید برگشت داریم ولی علاقه به بازگشت نداریم،پس حسرتی از این بابت در ما نیست.

جهنم تنهایی نیست ولی شاید...
شاید جهنم همان تنهایی ای باشد که در آن کاروانیان جهنم(ترس،فقر،حسرت،رنج،کمبود محبت و...) با کاروانیان بهشت هم بیعت می شوند و با این همه تضاد در کنار هم باقی می مانند.
کاروانیان بهشت نقطه مقابل کاروان جهنم اند پس چطور همدیگرو  تحمل میکنن؟
جهنم همین نقطه هست که این دو گروه به هم می رسند و لحظه ای می جنگند و لحظه ای هم پیمان میشن!!!
جهنم همین جاست که یک قلب برای رسیدن به یک هدف و یک کلمه باید شاهد جنگی بین اعضای وجودش باشد.
شاید جهنم اتمی باشد که من اکنون در مدار الکترونهایش چرخان باشم و مبهوت...
پس اول ورودی جهنم اینجاست:
در اول این سرگردانی دچار جنگ و تضاد بین حرمت ها شده ام:
از طرفی باید به حرمت عشق دست داد و وفاداری ...
از طرف دیگربایدحرمت نمک و بازم وفاداری رو پاس بدارم...
اینجا جایی است که تضادها برای رسیدن به هدف و کلمه ای مشترک بنام وفا باید بجنگند!
در این جنگ کدوم طرف باید شکست بخوره؟
حرمت نمک و خانواده یا حرمت عشق و معشوق؟
اگه بخوام حرمت عشق رو نگه دارم باید حرمت نمک و احترام رو بشکنم ...
و اگه بخوام حرمت نمک و خانواده رو نگه دارم باید حرمت عشق رو بشکنم...
نقطه ی وفا در اینجا جهنم میسازه،جایی که هرچه کنی وفای تو بی وفایی میاره!
هر وفا،خودش دو بی وفایی میاره؛غیر از نقطه مقابلش باید حرمت دوستی را بداری که تنها بخاطر وفا و معرفت،عهد رفاقت رو بسته...
دوست،دوست ندارد بی وفایی منو به معشوق ببینه،وفای دوست همینه.قربون همچین رفیقی برم.
من اگه به عشق پشت کنم،متهم به بی وفایی میشم و دیگر قلب این دوست را نخواهم داشت و اگر به عشق وفادار بمونم باید بخاطر عشقم از اون دوست بگذرم.
زندگی همینه؛اما لذت این جهنم به دیدن امثال این رفیق هست که همیشه باید فدایی باشه و اونم لذت ببره !
من که همه چیزو تموم کردم و حرمت همون نمکی که به من درس وفا اموخت رو بالاتر از حرمت عشق سراسر شور دیدم و نخواستم بیش از این بر سر دو راهی بمانم.
اگه مهر بی وفایی بر پیشانی ام بزنند،راضی ترم تا اینکه برای وفای عشق و رفیق،از وفای یه عمر نمک چشم ببندم.
- سخته که از معشوق و از وجدان کلمه بی وفا بشنوم ...
- سخته که بهترین رفیقم به من بگه: تو دل معشوقی که مثه خودت عاشقت بود رو شکستی و مثه بقیه بی وفا شدی و تنها امیدی که از دوستیمون داشتمو به باد دادی و ...
اما سخت تر اینه که یه لحظه نگاه سرد خانواده و به خصوص پدرمو ببینم.
جهنم یعنی انتخاب نگاه سرد و یا شنیدن توهین از عزیزان !
جهنم جایی است که وفاداری سرگردون میشه،جایی که صفات خوب باید بد بشن...
جهنم جایی است که اولش باید اینطوری مصداق های وفا رنگ بباخند و هر لحظه درونی پر از جنگ داشته باشی.
گفتم که در بیرونی ترین اوربیتال و در میان چرخش الکترونهای جهنم مبهوت شده ام،البته منم که شور چرخیدنو به الکترونهای جهنم میدم.
جهنم های سخت تر درپیش است! پس از گذشتن از اوربیتال ها و الکترونها به هسته می رسم،جایی که باید پروتون شوم و عقایدم و عکس العمل هایم برخلاف امروز بشه،جایی که باید بلرزم اما کم نیارم.
و سر اخر شاید نوترونی بشم که در این جهنم فقط سنگینی داره و بی بار و ثمر میشه؛یعنی کسی نمیتونه ثمر وجودشو درک کنه،جایی که باری و یاری ندارمو شاید انجا درک این جهنم باشد.
به درک که باید برم درک جهنم،این دعایی بود که همیشه برای خودم میکردم.

- آنگاه آرزو دارم داد بکشم خدایا شکرت
ولی افسوس که بی جان مانده ام و توانی برای صدا و تمرکز ندارم،جایی که مرده ام(حتی اگه علائمی از حیات باشد)...
افسوس که مرده ای که هزاران جنون را گذرانده نمی تواند صدای شکر بزند!!!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 53
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 181
بازدید کل : 26290
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1